جدول جو
جدول جو

معنی روفت گر - جستجوی لغت در جدول جو

روفت گر
(گَ)
روفته گر. سپور. رفتگر. شوله روب. (یادداشت مؤلف). رجوع به رفتگر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
مامور شهرداری که کارش جاروب کردن خیابان ها و کوچه ها است، سپور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست گر
تصویر پوست گر
پوست پیرا، دباغ
فرهنگ فارسی عمید
(سُ گَ)
مرکّب از: سفت ’سفتن’ + گر، پسوند شغل و مبالغه، (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، شخصی را گویند که مروارید و مرجان و امثال سوراخ میکند. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
دوات گر. آنکه دواتها را سازد. (از آنندراج) :
کی از دویت گر خود مرا گذر باشد
به خون خود بدهم خط دویت گر باشد.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
تذهیب و طلاکوبی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ گَ)
روفته گری. رفته گری. رفتگری. عمل و شغل رفتگر. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رفتگر و روفتگر شود
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
آن که دواتها را بسازد، و دویت گر امالۀ آن. (آنندراج). دواتساز، آنکه از برنج ظرفهای چون آفتابه و سماور و سینی و گلدان و غیره کند و نیز ظروف فلزین را آب نقره دهد. آنکه از فلزات چون نقره وطلا و روی و برنج، ادوات و آلات و اوانی کند. زرگر.
- بازار دواتگران، نام بازاری به تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رفتگی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رفتگی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
(رُ گَ)
مأمور تنظیف. (لغات فرهنگستان). جاروب کش. (فرهنگ رازی). سپور که بر عمل جاروکشی و رفتن معابر عام گمارده شده است. مأمور شهرداری که خیابانها وکوچه ها را جاروب و تمیز کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
طلاکوب. مذهّب. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن را سوراخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
ماموران شهرداری که کارشان جاروب کردن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صورت گر
تصویر صورت گر
چهره پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفتگر
تصویر رفتگر
((رُ گَ))
مأمور شهرداری که به تمیز کردن کوچه ها و خیابان ها می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفت گر
تصویر سفت گر
((سُ. گَ))
کسی که مروارید و مرجان و مانند آن ها را سوراخ کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
پیک بهداشت، جاروکش، سپور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رفوکننده
فرهنگ گویش مازندرانی